کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


رسوایی زینب کذابه توسط امام رضا علیه السلام

درباره : امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
منبع : كشف الغمة، ج ۲،ص: ۷۸۶

در خراسان زنى بود به نام زينب و ادعا می‌کرد كه دختر حضرت فاطمه عليها السلام است و به همین دلیل بر اهل خراسان فخر می‌ فروخت، پس امام رضا علیه‌السلام اين موضوع را شنيد و می‌دانست که او دروغ می‌گوید و از نسل حضرت زهرا نیست، پس آن زن را به نزد آن حضرت آوردند و امام ادعای او را رد کرده و فرمود اين كذابه است، اما آن زن سفاهت كرد بر آن حضرت و گفت: همچنان كه تو تردید می‌كنى در نسب من پس من هم تردید می‌كنم در نسب تو.

وقتی چنین شد امام را غيرت علويه به حركت درآمد و به مأمون فرمود: اين زن دروغ می‌گوید؛ على و فاطمه (ع) و فرزندان ایشان در برابر درندگان در امان هستند و گوشت آنها حرام است بر شیرها ــ در آن زمان حاکم خراسان را مکانی بود بنام برکة السباع که شیرهای درنده را در آنجا نگهداری می‌کردند برای انتقام گیری از دشمنانشان ــ پس این زن را بيندازيد در بركة السباع اگر راست گفته باشد درندگان با او کاری ندارند، و اگر دروغ گفته باشد پس او را پاره پاره می‌كنند.


وقتی زينب کذابه این سخنان را شنید به حضرت گفت: پس تو در قفس شیرها برو اگر دروغ نگفته ای نزديك تو نمی‌آيند و تو را نمی‌درند، آن حضرت بدون اینکه جواب او را بدهد از جایش  برخاست، مأمون گفت: به كجا می‌روى؟

فرمود: به بركة السباع می‌روم، و حاكم و مردم حاضر در آن مجلس نیز برخاستند و آمدند و در قفس شیرها را گشودند و امام رضا علیه‌السلام به داخل رفتند و مردم از بالاى بركه نگاه می‌كردند، چون به ميان شیرها رسيد همه شیرها  برخاسته بر دُم ها نشستند و آن حضرت می‌گرديد بر گرد يك يك از آنها و دست مبارك بر وى و سر و پشت ايشان مي ماليد، و آنها دُم ها می‌جنبانيدند تا اين چنين گرد همه گرديد، سپس از قفس شیرها بيرون آمدند و مردم نگاه می‌كردند به حضرت، آنگاه امام به حاکم گفت حالا این زن کذابه را بفرست تا بر همگان معلوم شود که دروغ می‌گوید، اما آن زن از رفتن به قفس شیرها امتناع می‌نمود، لذا حاكم الزام نمود و أمر كرد سربازان خود را كه او را بردند و در آن قفس انداختند، پس چون شیرها او را ديدند حمله کردند به سوى او و از هم دريدند و پاره پاره اش كردند، و اشتهار يافت نام او در خراسان به زينب كذابه و حديث او آنجا مشهور است.

متن عربی روایت: و منها أنّه كانت بخراسان امرأة تسمّى زينب، فادّعت أنّها علوية من سلالة فاطمة عليها السّلام، و صارت تصول على أهل خراسان بنسبها، فسمع بها علي الرضا فلم يعرف نسبها، فأحضرت إليه فردّ نسبها، و قال: هذه كذّابة، فسفهت عليه و قالت: كما قدحت في نسبي فأنا أقدح في نسبك، فأخذته الغيرة العلوية فقال عليه السّلام لسلطان خراسان: أنزل هذه إلى بركة السباع يتبيّن لك الأمر، و كان لذلك السلطان بخراسان موضع واسع فيه سباع مسلسلة للانتقام من المفسدين، يسمّى ذلك الموضع ببركة السباع، فأخذ الرضا عليه السّلام بيد تلك المرأة فأحضرها عند ذلك السلطان، و قال: إنّ هذه كذّابة على عليّ و فاطمة عليهما السّلام و ليست من نسلهما فإنّ من كان حقّا بضعة من عليّ و فاطمة فإنّ لحمه حرام على السباع، فألقوها في بركة السباع، فإن كانت صادقة فإنّ السباع لا تقربها، و إن كانت كاذبة فتفترسها السباع.

فلمّا سمعت ذلك منه قالت: فانزل أنت إلى السباع فإن كنت صادقا فإنّها لا تقربك و لا تفترسك، فلم يكلّمها و قام عليه السّلام فقال له ذلك السلطان: إلى أين؟ قال: إلى بركة السباع، و اللّه لأنزلنّ إليها، و قام السلطان و الناس و الحاشية و جاءوا و فتحوا باب البركة، فنزل الرضا عليه السّلام و الناس ينظرون من أعلى البركة، فلمّا حصل بين السباع أقعت‏ جميعها إلى الأرض على أذنابها، و صار يأتي إلى واحد واحد و يمسح وجهه و رأسه و ظهره، و السبع يبصبص له هكذا إلى أن أتى على الجميع، ثمّ طلع و الناس ينظرون إليه، فقال لذلك السلطان: أنزل هذه الكذابة على عليّ و فاطمة عليهما السّلام ليتبيّن لك فامتنعت فالزمها ذلك السلطان، و أمر أعوانه بإلقائها، فمذ رأتها السباع وثبوا إليهما و افترسوها، فاشتهر اسمها بخراسان بزينب الكذابة و حديثها هناك مشهور » كشف الغمة، الإربلي ،ج‏ ۲،ص:۷۸۶»

موضوع زینب کذابه را در زمان امام هادی هم نقل کرده اند که ما روایت آن را بطور مستند در بخش زندگی امام هادی در همین سایت آورده ایم